آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

..

1393/6/11 22:59
نویسنده : مسی
187 بازدید
اشتراک گذاری

امروز من میخواستم برم به آرایشگاه و به همین دلیل شما رو پیش بابا گذاشتم.

موقع رفتن انقدر عجله کردم که زودتر برسم که موبایلم رو جا گذاشتم!!

و اونجا بر عکس همیشه منتظر موندم تا وقتم برسه و کلا شما یه یک و نیم ساعتی پیش بابا جونی موندی!!

وقتی اومدم بابا گفت یک لحظه هم شما رو رو زمین نزاشته و تا می موندی رو زمین می رفتی سمت در.

قربون دل کوچولوت بشه مامانت که انقدر بی طاقتی.

یه سری اتفاقات جدیدی که افتاده رو بد نیست که بگم:

امروز که طبق عادت دوباره کشوها رو ریخته بودی پایین بهت گفتم امیتریس وسایلت و جمع کن بعد بیا پیش من.

با کمال تعجب دیدم صدای انداختن اونا تو کشو می اد امدم دیدم داری میزاری سرجاشون!!

امروز بهت گفتم آمیتریس جان بخواب ! میخواستم ازت عکس بگیرم .خوابیدی!!!

و چند روز پیش که می خواستی بری بخوابی گفتم مامان شب به خیربگو و بعد ار اینکه بای بای کردی( با دست) بابا برات بوس فرستاد و تو هم سعی کردی صدادار بوس بفرستی!!!و این در حالیکه من و می کشی تا یه بوس بفرستی!!

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)